کد مطلب:224070 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

اخبار شهادت
شیخ صدوق از جعفر بن محمد نوفلی روایت كرده كه گفت در مدینه خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم نزدیك پل ارپق (قریه ای است نزدیك بزامهران) سلام كردم نشستم عرض كردم جمعی از مردم گمان می كنند پدرت (موسی علیه السلام) زنده است.

حضرت رضا علیه السلام فرمود دروغ می گویند خدا لعنت كند آنها را اگر پدرم زنده بود تركه اش قسمت نمی شد و زنانش به شوهر نمی رفتند به خدا سوگند كه پدرم مرگ را چشیده همانطور كه جدم علی بن ابیطالب علیه السلام چشید!!

سپس عرض كردم تكلیف ما چیست؟ فرمود پس از من متمسك به فرزندم محمد شو؟! و بدان كه من مسافرم و از این سفر برخواهم گشت مبارك باد قبری كه در طوس می باشد و دو قبری كه در بغداد است عرض كردم قبر طوس را می دانم دو قبر بغداد كجاست و قبر دوم كه فرمودی از كیست؟ فرمود بزودی خواهی شناخت؟!!

آنگاه فرمود قبر من و هارون در طوس است و در این موقع دو انگشت مبارك را بهم



[ صفحه 478]



وصل كرد و فرمود چنین باشد.

شیخ صدوق می نویسد چون فرستادگان مأمون به طلب آن حضرت وارد مدینه شدند امام رضا علیه السلام خواه و ناخواه عازم خراسان شد و مكرر به روضه ی جدش رسول خدا مشرف می شد و گریه می كرد و شكایت از امت جدش داشت.

راوی این خبر می گوید من در حضور آن حضرت بودم و برای سفری كه در پیش داشت تبریك و تهنیت گفتم فرمود مرا به حال خود بگذار تو مرا تهنیت می گوئی در سفری كه از روضه جدم جدا می شوم و در غربت شهید خواهم شد - و در جنب قبر هارون الرشید دفن خواهم شد و بعد از آن به روضه جده اش حضرت صدیقه (س) مشرف شد و دردهای دل خود را به آن حضرت عرض كرد سپس به طرف طواف بیت الله الحرام به مكه رفت و فرزند برومند خود جواد الائمه را كه شش هفت ساله بود همراه برد و خودش مشغول طواف شد و موفق غلام آن حضرت آقازاده را روی دوش خود در مطاف حرم گذاشته طواف می داد - چون حضرت جواد الائمه به حجر اسماعیل رسید از دوش موفق به زیر آمد و آنجا نشست و اشك از دیدگانش جاری شد مدتی در گریه بود و خودداری نمی كرد موفق غلام حضرت آمد عرض كرد قربانت شوم برخیز این قدر گریه مكن فرمود ای موفق از این جا حركت نكنم تا آن قدر كه خدا بخواهد موفق خدمت پدرش رفت جریان را عرض كرد حضرت رضا علیه السلام گریان نزد فرزندش آمده او را به بغل گرفت سر و سینه اش را بوسید و فرمود نور دیده ام چرا این قدر گریه و زاری كرده ای گفت چگونه خود را تسلی دهم در حالی كه می بینم شما خانه خدا را وداع می كنی گویا دیگر بدین جا مراجعت نمی فرمائی و مرا در این سفر یتیم خواهی گذارد - حضرت رضا علیه السلام فرمود ای فرزند دلبندم به قضای الهی راضی شو و در هر پیش آمد صابر و شكیبا و خورسند و شادمان باش آنگاه هر دو پسر و پدر در آغوش هم گریستند و با هم وداع كردند حضرت جواد به مدینه و حضرت رضا علیه السلام به خراسان حركت كردند. [1] .



لولا الدموع و فیضهن لا حرقت

ارض الوداع حرارت الاكباد




[1] حديقة الرضويه ص 74.